سوال : آيا رؤيت بصري جنينان ممکن است ؟
جواب : ما اگر تصميم بگيريم و برنامه ريزي کنيم جنينان را ببينيم کار بدي مي کنيم اثرش هم منفي است ، روحمان خراب مي شود . اما اگر جنينان خودشان بخواهند خود را نشان دهند ، آن اشکال ندارد . آيت الله حسيني تهراني در کتاب « نگرشي بر مقاله قبض و بسط تئوريک شريعت » نقل مي کنند که علامه طباطبايي « رحمه الله عليه» فرمودند در تهران که بودم آقا سيد نورالدين ـ آقا زاده کوچک ايشان ـ آمد و گفت آقاي بحريني که توان احضار جن را دارد در تهران است ، آيا مي خواهيد او را نزد شما بياورم ؟ آقا مي فرمايند : اشکال ندارد ـ دقت بفرمائيد ؛ علامه طباطبايي دنبال اين کارها نمي روند ـ بالاخره بحريني آمد ، گفت يک چادر بياوريد و دورش را بگيريد ، ما دور چادر را گرفتيم ، حدود دو وجب از زمين فاصله داشت ، در اين حال جنينان را حاضر کرد و صداي غلغله و همهمه شديدي زير چادر برخواست و يک موج بسيار شديدي چادر را تکان مي داد و مي لرزيد به طوري که نزديک بود چادر از دست ما خارج شود ، بعد گفت زير چادر را نگاه کنيد ، ديديم آدمک هايي به قامت دو وجب زير چادر بودند ، تکان مي خوردند و رفت و آمد داشتند . من با کمال فراست متوجه بودم که اين صحنه چشم بندي و صحنه سازي نباشد ، ديدم نه ، صد در صد وقوع امر خارجي است . (38)پس اينکه سوال فرموديد آيا جنينان را مي توان با رويت بصري ديد ، ظاهراً ممکن است ، ولي حساب کنيد آن طرف که توانسته جنينان را حاضر کند عمرش را ضايع کرده است تا جنينان را ببيند و نشان دهد . ولي يک وقت است پيامبر «صلي الله عليه و آله و سلم » و يا يکي از اولياء الهي «عليهم السلام»بر اساس قدرتي که خدا به آنها مي دهد مي توانند بر جنينان تسلط يابند و آنها را تسخير کنند ، آن موضوعش جداست و تسخيري که حضرت سليمان « عليه السلام » داشتند از اين نوع اخير است .
سوال : اگر رتبه ي جنينان ( جني هاي مومن ) از انسان پايين تر است چگونه ابليس توانست در رديف فرشتگان قرار گيرد ؟
جواب : رتبه ي ملائکه از رتبه ي آدم به عنوان خليفه الله پايين تر است . زيرا ملائکه مقام محدودي دارند و حامل يک اسم يا چند اسم از اسماء الهي مي باشند ، به تعبير قرآن سخن ملائکه عبارت است از اينکه : « و ما منا الا له مقام معلوم » (39) ما را مقام و مرتبه اي نيست ، مگر مقام و مرتبه اي محدود . و يا مي گويند « و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک » (40) پروردگارا ! ما به حمد تو تسبيح تو را مي کنيم و تو را تقديس مي نماييم . چنانچه ملاحظه مي فرماييد ملائکه در حد تسبيح و تحميد و تقديس ، خدا را نشان مي دهند . اما در مورد آدم فرمود : « و علم آدم الاسماء کلها » و خداوند به آدم همه ي اسماء را آموخت . پس مقام آدم مقام تعليم کل اسماء است . و لذا وقتي به ملائکه فرمود از آن اسماء خبر دهيد اظهار ناتواني کردند . قرآن مي فرمايد : « فقال انبئوني باسماء هولاء ان کنتم صادقين * قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العليم الحکيم » (41) ؛ سپس به فرشتگان فرمود اگر راست مي گوييد که شايستگي خليفه ي الهي بودن داريد ، از اين اسماء به من خبر دهيد . گفتند منزهي تو ، ما را جز آنچه خود به ما آموخته اي هيچ علمي نيست ، تويي داناي حکيم . ملائکه اعلام مي کنند که توان تعليم و ارائه همه اسماء را ندارند . پس با توجه به آيات فوق ، يک موجودي مي تواند با عبادات خود در حد ملائکه بالا برود ولي جامع کمالات الهي نباشد ، از اين جهت ابليس توانست در حد ملائکه قرار گيرد ، بدون آنکه حامل جامعيت اسماء الهي باشد . ولي خليفه الله که صورت بالفعل آن امام معصوم مي باشد مقام جامعيت اسماء را دارا است . (42)
سوال : اگر مورد آزار جنينان واقع بشويم چه بايد بکنيم ؟
جواب : همين طور که عرض شد ؛ آزار جنينان فرقي با اينکه کسي پشت سر شما دروغ ببافد نمي کند . در آنجا شما در حد خود از خودتان دفاع مي کنيد و باقي آن را هم به خدا واگذار مي نماييد که خدا مدافع بزرگي است . مشکل اينجاست که فکر مي کنيم جنينان آزاداند هر کاري خواستند بر عليه ما بکنند و ما در مقابل آنها دسته بسته هستيم . چنين خبري نيست ، ما چوب تصورات غلط خود را مي خوريم ، حال اگر خدا بخواهد اين چوب را به شما بزند ممکن است از طريق ساحر و جن بزند . ما بايد بگوييم خدايا ما را ببخش . عملاً از طريق اصلاح خود و پناه بردن به خدا مشکل بر طرف مي شود .
در کتاب « سفينه الصادقين » آمده است :
« جناب آيت الله شيخ مرتضي طالقاني ـ استاد مرحوم علامه محمد تقي جعفري ـ مي فرمايد تصميم گرفتم در مسجد سهله چله بگيرم ، و چون ديدم وقت ندارم براي خود غذاي گوشتي تهيه کنم بنا را بر آن گذاشتم که غذاي حيواني نخورم . چند رو زگذشت ؛ در حالي که در حجره تنها بودم متوجه شدم يک نفر کنارم نشسته است ، کمي جا خوردم ! گفت آقا شيخ مرتضي نترس ، چون شما تصميم گرفتيد حيواني نخوريد ما جنينان مي توانيم به شما نزديک شويم . من از اجنه هستم ، آمده ام خدمت شما کارهايتان را انجام دهم ، و با هم رفيق مي شوند . اتفاقاً يکي از خانواده هاي نجف ، از اعراب باديه نشين خدمت حاج آقا شيخ مرتضي آمد و گفت : مدتي است به داخل خانه ي ما سنگ پرتاب مي کنند ، هر چه نگاه مي کنيم هيچ کسي نيست ، فقط سنگ مي زنند ، اگر مي شود کاري بکنيد . آقاي شيخ مرتضي از جني که با او رفيق شده بودند مي خواهند که بگو به خانه اين بنده به خدا سنگ بزنيد ، آنها هم به دستور آقا ديگر سنگ نمي زنند ، گويا عصبانيت آنها از آن شخص باقي بوده و به همين جهت بعد از رحلت آقا ، دوباره سنگ مي زدند » .
اين قضيه را عرض کردم تا متوجه باشيم علت آزار بعضي از جنيان خود ما هستيم. ما متأسفانه از سر بي کاري فضولي هاي بي خود مي کنيم . در اثر اين تجسس ها پاي جنيان را در زندگي خود باز مي نماييم. همين طور که فضولي مي کنيم ببينيم همسايه امشب چه غذايي مي خورد، نقشه ها مي کشيم تا از کار مردم سر در بياوريم و موجب ناراحتي همسايه مي شويم. اخيراً شنيدم خانمي که از شوهرش طلاق گرفته و نزد مادرش زندگي مي کرد، فهميد شوهرش براي اين که ببيند اين ها چه مي کنند با هزار صدمه يک خانه اي کنار خانه آن ها کرايه کرده بعد با دوربين از کانال کولر آن ها را زير نظر گرفته، حالا کارش لو رفته و با شکايت آن خانم فعلاً آقا زندان است. آخر مگر بيکاري، تو که همسرت را طلاق دادي ديگر به توچه مربوط است که آن ها چکار مي کنند. در همين راستاست که انرژي زيادي خرج مي کنيم تا جواب فضولي هايمان را بدهيم، خيالات ما تحريک مي گردد و زمينه تعقيب جنيان در ما فراهم مي شود و آن ها هم عکس العمل نشان مي دهند.
جني ها از نظر حوزه زندگي اصلاً در حوزه زندگي ما قرار ندارند، در ساخت و مرتبه ديگري در اين عالم زندگي مي کنند و هيچ ربطي هم به ما ندارند اما اگر ما وارد زندگي آنها شديم و با انواع حيله خواستيم آنها را تسخير کنيم و يا از کار آنها سر در بياوريم ، ماجرا شروع مي شود . جلسه ي قبل عرض کردم چقدر بايد تلاش کرد تا يک جن سرگردان را تسخير کنيم و اراده هاي خود را به او تحميل نماييم ، بالاخره او هم در سر فرصت انتقامش را مي گيرد . ما اگر با صرف انرژي زياد جني ها را وارد حوزه خودمان بکنيم بالاخره بين ما و آنها تصادم پيش مي آيد و نمونه تصادم ها آن سنگ پراندن و امثال آن است . همان طور که ما به شيطان ميدان مي دهيم که وارد روح و روان ما بشود و عنان زندگي ما را در دست گيرد ، هر چقدر ما به او ميدان بدهيم جلو مي آيد تا آنجايي که به تعبير اميرالمومنين « عليه السلام » اول بي آبرويت مي کند ، بعد هلاکت مي نمايد . الحمدالله شما با زيارت امام معصوم و يا با ماه محرم و رمضان ، مانع نفوذ همه جانبه ي شيطان مي شويد و گر نه بيچاره مي شديد . امثال آيت الله شيخ مرتضي طالقاني که به جنينان ميدان نمي دهند نه تنها مورد آزار آنها قرار نمي گيرند ، بلکه به آنها دستور هم مي دهند . با آقايي مصاحبه کرده بودند که مي گفت جنينان مي آيند فرزندم را مي برند و او را در بعضي شهرها گردش مي دهند و مي آورند ، از اين قضيه خوشحال هم به نظر مي رسيد ، در حالي که اگر درست باشد معلوم نيست کار به کجا مي کشد . اشکال اساسي آن است که ما وارد حوزه ي زندگي آنها شويم و يا اجازه دهيم که آنها وارد زندگي ما شوند .
سوال : آيا با هر انساني يک جن به نام همزاد متولد مي شود؟
جواب : نه ، چنين چيزي درست نيست ، آنقدر حرف بي پايه اي است که اصلاً احتياجي نيست درباره اش بحث کنيم ، کسي که چنين ادعايي کرده بايد دليل بياورد چگونه به اين مطلب رسيده است . آري خداوند مي فرمايد : « و من يعش عن ذکر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين » (43) ؛ هر کس از ياد خدا روي برگرداند براي او شيطاني که او را همراهي کند قرار مي دهيم . که اين ربطي به همزاد ندارد ، بلکه همراهي شيطان است با کسي که از ياد خدا روي برگردانده.
سوال : افرادي هستند که نسبت به نظام اسلامي و يا مسائل مسلمين بي تفاوت اند و از طرفي کرامت هايي نيز دارند ، آيا به کرامت هاي اين گونه مي توان اطمينان کرد ؟
جواب : دقت کنيد که کرامت به خودي خود نبايد ارزش به حساب آيد ، حتي امکان دارد شيطان شما را اهل کرامت کند و ذهن شما را به همين کرامت ها مشغول کند و در نتيجه از « کريم » باز دارد ، شما هم مغرور شويد به اينکه اگر راه من غلط بود نبايد به چنين کراماتي دست مي يافتم . آنچه در اسلام اصل است « بندگي خدا » است ، هدف هيچ يک از اولياء الهي در انجام بندگي ، کرامت نمي باشد ، حالا اگر خداوند در امري خاص مصلحت ديد و کرامتي از طريق آنها به ساير مخلوقات نشان داد بحث ديگري است ، ولي اين نوع کرامت ها ، به خودي خود در اسلام ، کمال به حساب نمي آيد ، به همين جهت ائمه «عليهم السلام»در اقل کرامت هستند . مقام اولياء ، بندگي است ، کرامت مخصوص خدا است ، من بايد بنده باشم و او بايد رب کريم باشد . محي الدين بن عربي مي گويد از استادم پرسيدم که چرا شاگردان مشا بيشتر از شما کرامت دارند ؟ گفت من مي خواهم بنده باشم آنها مي خواهند رب باشند . حقيقت من بندگي است ، و نه نمايش قدرت ، حقيقت رب قدرت و اظهار کرامت است ، هر چه من در حقيقت خود بمانم ، به مقصد نزديکترم . اينجاست که يادتان باشد اگر مثلاً امام هادي « عليه السلام » به شيري که روي پرده بود مي گويند فلاني را بخور ، به جهت آن است که مقام امامت آن حضرت در خطر است و طرف مي خواهد مقام امامت حضرت را زير سوال ببرد .
در مورد جايگاه کرامتي که از اهل کرامت صادر مي شود با آنچه اهل توحيد دارند و سعي به نفي خود دارند به فصل آخر کتاب « جايگاه و معني واسطه فيض » رجوع فرماييد در آنجا در يک پاورقي طولاني از صفحه ي 299 به بعد ، فرق کرامت و توحيد بحث شده و اينکه اهل کرامت عموماً نفس خود را تقويت مي کنند ، ولي امامان معصوم « عليهم السلام» خودشان را هيچ مي کنند تا خدا در قلبشان جلوه کند . اهل کرامت با رياضت هاي مخصوص نفس ناطقه را تقويت مي کنند ، و چون نفس انسان مجرد است اگر از بدن آزاد شد نگاه مي کند مي بيند در چهارصد کيلومتري چه خبر است ، اين به جهت قدرت نفس است. اما امام معصوم «عليه السلام» از حق خبر مي گيرد و لذا بايد بين اهل کرامت و اهل توحيد تفکيک قائل شد . اهل توحيد صحنه هاي بزرگ تاريخ توحيدي را شکل مي دهند هم اکنون يک بسيجي ناب در برزخ از اهل کرامت خيلي جلوتر است . حضرت امام خمنيي « رحمه الله عليه» و علامه طباطبايي « رحمه الله عليه» و آيت الله بهجت « رحمه الله عليه» اهل توحيداند ، هر چند اگر خداوند مصلحت بداند کرامت هايي نيز از طريق آنها اظهار مي شود . شنيده ايد فلان مرد خدا که خيلي هم به مردم کمک مي کرد مثلاً يک انجير مي داده طرف مي خورده خوب مي شده است ، در برزخ گفته به جهت توجه به کرامت ها عقب افتادم .
در مورد جنينان شيعه که در خدمت امامان « عليهم السلام » بوده اند به طرح چند روايت بسنده مي کنيم :
از سعد اسکاف هست که نزد ابي جعفر امام باقر « عليه السلام » رفتم و اجازه شرفيابي خواستم ، مواجه شدم با کاروان هايي از شتر که در پشت در صف کشيده بودند و با صداهايي بلند نيز مواجه شدم ، در آن هنگام قومي عمامه بر سر از در بيرون شدند مانند هندوها . گفت : من نزد امام « عليه السلام » رفتم و گفتم : يابن رسول الله ؛ امروز دير اجازه فرموديد و من مردمي را ديدم بيرون شدند عمامه بر سر و ناشناس . فرمود : اي سعد مي داني اينها چه کساني بودند ؟ گفتم : نه . فرمودند : « هم کيشان تو از طايفه ي جن بودند ، مي آيند مسائل حلال و حرام و احکام دين خود را از ما مي پرسند » (44)
از عمار سجستاني است که گفت : من جهت شرفيابي نزد امام ششم « عليه السلام » نياز به اذن گرفتن نداشتم ، در مني يک شبانه روز در چادر او نشستم ، و اجازه دادند به جواناني مانند مردان هندي که به حضورشان برسند . عيسي شلقان بيرون آمد و ما از او اجازه ي شرفيابي در محضر امام را خواستيم ، به من اجازه دادند . مي گويد : به من فرمودند : اي اباعاصم از چه موقع آمدي ؟ گفتم : پيش از آنها که نزد تو آمدند و نديدم بيرون روند ، فرمودند : آنها قومي از جنينان بودند ، مسائل خود را پرسيدند و رفتند . (45)
سدير صيرفي گويد : امام پنجم « عليه السلام » حوائجي در مدينه داشتند به من سفارش فرمودند . در اين ميان که در دره روحاء بر شترم سوار بودم ناگاه ديدم يک آدمي جامه اش را به خود مي پيچيد ، گويد براي او ايستادم و پنداشتم تشنه است و قمقمه را به او دادم ، گفت : نيازي بدان ندارم و نامه اي که گِلِ مُهرش تَر بود به من داد ، نگاه کردم مُهر امام « عليه السلام » را داشت . گفتم چه وقت حضور نامه نويس بودي ؟ گفت : هم اکنون . و ديدم در نامه کارهايي است که به من فرموده ، نگاه برگرداندم و کسي را نديدم . گويد : امام « عليه السلام » آمد و ديدارش کردم و گفتمش قربانت ؛ مردي نامه اي با گِل تَر برايم آورد . فرمودند : کار شتابانه اي که داشته باشيم يکي از آن جنينان را به دنبالش مي فرستيم . (46)
به سندي از سعد اسکاف که از ابي جعفر « عليه السلام » با ياران خود اجازه ي شرفيابي خواستيم و ناگاه هشت تن که گويا از يک پدر و مادرند و جامه ي زرابي و قباهاي طاقي و عمامه هاي زرد دارند ، وارد شدند و زود بيرون آمدند . به من فرمودند : اي سعد ! آنها را ديدي ؟ گفتم : آري قربانت ؛ اينان چه کساني بودند ؟ فرمودند : برادران جني شما ، آمده بودند از حلال و حرام خود پرسش کنند ، چنانچه شما بپرسيد درباره ي آنها .
گفتم : قربانت براي شما نمايان شوند ؟ فرمودند : آري . (47)
جابر ابن عبدالله انصاري مي گويد که سه روز را از مدينه از خدمت امام صادق «عليه السلام» دور شده بودم که يک مرتبه ديدم آدم بلند قدي با چهره اي زرد رنگ ، نامه اي از امام صادق « عليه السلام » به دستم داد . نگاه کردم ديدم هنوز جاي مُهر نامه مرطوب است ، که به من دستور داده اند . از ماجرا پرسيدم گفت : همين حالا حضرت اين نامه را به من دادند . گفتم : تو چطوري اين همه راه را طي کردي ؟ گفت من از جنينان هستم . (48)
سوال : در فيلم سفر به ماوراء جادوگر ساکت کشور غنا براي مدتي در ميان زمين و هوا مي ايستاد، اين کار چگونه انجام مي شود ؟
جواب : اگر در آن فيلم دقت مي کرديد آن آقا از صبح تا عصر کنار رودخانه بود و همين طور بر رودخانه و آب آن متمرکز شد . بعد دور خود آتش روشن کرد و در وسط حلقه اي از آتش قرار گرفت و آرام آرام از سطح زمين بالا رفت . علتش آن است که آب براي خود مدبري دارد که در اصطلاح فلسفه به آن عقول عرضيه مي گويند . هر چيزي مدبر مخصوص به خود را دارد که در حکم نفس براي آن موجود است ، همان طور که گياه توسط نفس نباتي تدبير مي شود ، يک بلور در معدن نيز توسط مدبر خود تدبير مي شود و به آن صورت منظمي که شما مي بينيد در مي آيد . آب هم مدبر دارد و نحوه ي حضور آب در عالم را تدبير مي کند ، مدبر آب ؛ وقتي آب حرارت ببيند آن را بالا مي برد . جادوگر غنايي در اثر تمرکز طولاني با مدبر آب ارتباط برقرار کرد و يک نحوه اتحاد با آن در خود پديد آورد ، در آن حالت ، همان طور که آتش آب را بالا مي برد ، او را نيز بالا برد . کار جالبي است ولي بسيار پوچ است ، چون بالاخره پس از مدتي پايين افتاد . در حالي که اگر همين تمرکز را به نور شريعت نسبت به پروردگار خود پيدا کرده بود ، چه برکاتي که نصيب او نمي شد . چيزي که شما در مناجات شعبانيه از خدا مي خواهيد که « الهي هب لي کمال الانقطاع اليک » ؛ خدايا نهايت جدايي از غير و اتصال به خودت را به من عطا کن ، خيلي فرق مي کند با امثال کارهايي که آن جادوگر کرد .
سوال : آيا افرادي که در سطح بالاي سير و سلوک هستند مي توانند اسرار درون انسان را بخوانند ؟
جواب : نه ، نمي توانند ، اسرار انسان ها پيش خداست بعضي از اسرار انسان را ملائکه هم نمي توانند بخوانند ، فقط پيش خود خدا است .
بله اگر خدا مصلحت ديد که مرا هدايت کند به اندازه اي که براي هدايت من موثر است بعضي از آن اسرار را در اختيار انسان هاي الهي قرار مي دهد ، آن هم فقط براي اين است که مرا هدايت کنند .
نظرات شما عزیزان: